عوامل و زمینه های صعود و سقوط در سیره حضرت زهرا(علیها السلام)
مقام حضرت زهرا(علیها السلام)
حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه(علیها السلام) بانوی بزرگواری است که خود، همسر و دو فرزندش به تصریح آیات[1] و روایات، بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برترین موجودات خلقت و عالم هستی اند.
رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَو عَلِمَ اللهُ تَعَالَی اَنَّ فِی الْأَرْضِ عِبَاداً أکرَمَ مِن عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الحَسَنَ وَ الحُسَینَ لَأمَرَنِی أَنْ أُبَاهِلَ بِهِم وَ لَکِن أمَرَنِی بِالْمُبَاهِلَةِ مَعَ هَؤُلاءِ وَ هُم أفضَلُ الخَلقِ فَغَلَبَت بِهِمُ النَّصَارَی؛[2] اگر خداوند میدانست در زمین بندگانی گرامیتر از علی و فاطمه و حسن و حسین وجود دارد، قطعاً امر میکرد که به همراه آنان با نصاری مباهله کنم، ولکن امر کرد به همراه ایشان (با ایشان) مباهله کنم و آنها با فضیلتترین خلق هستند؛ پس [با همراهی ایشان] بر نصارا غلبه کردم.»
پیرامون عظمت و مقام حضرت زهرا(علیها السلام) روایات زیادی وجود دارد که پرداختن به همۀ آنها، خارج از وسع این مقاله است؛ برخی از این روایات مربوط به زندگی شخصی آن حضرت است، برخی دیگر به عظمت شأن فاطمۀ زهرا(علیها السلام) در مسائل اجتماعی و دینی اشاره می کند و دسته ای نیز بزرگی و بلندی مقام ایشان را در فردای قیامت توصیف می نماید.
در اینجا به دو مورد از آنها اشاره می شود:
1. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می فرماید:
«یک روز رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بر فاطمه(علیها السلام)وارد شد در حالی که حضرت فاطمه(علیه السلام)محزون بود! پیامبر(صلی الله علیه و آله)از علت حزن فاطمه سؤال کرد؛ ایشان فرمود: از وقوف مردم روز قیامت در محشر محزون [و نگران] هستم. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:
«إِنَّهُ لَیَوْمٌ عَظِیمٌ وَ لَکِنْ قَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ(علیه السلام)عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَا ثُمَّ أَبِی إِبْرَاهِیمُ ثُمَّ بَعْلُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام)ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْکِ جَبْرَئِیلَ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ... فَإِذَا صِرْتِ فِی أَعْلَى الْمِنْبَرِ أَتَاکِ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَیَقُولُ لَکِ یَا فَاطِمَةُ سَلِی حَاجَتَکِ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ أَرِنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَیَأْتِیَانِکِ... یَا رَبِّ شِیعَتِی فَیَقُولُ اللَّهُ قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ... فَعِنْدَ ذَلِکِ یَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ کَانُوا فَاطِمِیِّینَ؛[3] به درستی که [روز قیامت] روز بزرگی است؛ و لکن جبرئیل از جانب خداوند عزیز و بلند مرتبه به من خبر رساند اولین کسی که در روز محشر از زمین بلند می شود، من (پیامبر(صلی الله علیه و آله هستم، سپس پدرم [حضرت] ابراهیم(علیه السلام)و بعد از آن شوهرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)و پس از آن خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوی تو روانه می سازد... هنگامی که تو در بالاترین جایگاه قرار گرفتی، جبرئیل (از جانب خداوند) به تو می گوید: ای فاطمه! حاجت خود را بخواه. تو می گویی: ای پروردگار حسن و حسین(علیهما السلام)را به من نشان بده، پس آن دو به نزدت آیند... ای پروردگار شیعیانم (را نجات بده) که خداوند می فرماید: آنها را بخشیدم... در این هنگام [تمام اهل محشر] از خلایق آرزو میکنند کاش فاطمی بودند.»
2. امام صادق(علیه السلام)پیرامون مقام حضرت زهرا(علیها السلام) می فرماید: «هِیَ الصِدِّیقَةُ الکُبرَی وَ عَلَی مَعرِفَتِهَا دَارَت القُرُونُ الأُولَی؛[4] فاطمه، صدیقه کبراست و تمام قرنهای گذشته بر محور معرفت او می چرخند.»
منشأ صعود و سقوط
یکی از سؤالاتی که همواره اذهان را به خود مشغول ساخته، این است که چگونه کسی به این مرحله از صعود و اوج عظمت می رسد؟ و برای رسیدن به این مرحله از زندگی چه اعمال و رفتاری را باید انجام داد؟ البته این عظمت و بزرگی خاص حضرت زهرا(علیها السلام) که دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است، نیست، بلکه گاهی بین افراد معمولی نیز کسانی هستند که معصومین(علیهم السلام) دوست دارند او را ببینند و در مورد آنها عباراتی همچون «وَاشَوقَاهُ اِلَی رُؤیَتِهِم»[5] و «اَینَ اِخوَانِی»؟[6] می گویند. چطور میشود کسی آنقدر اوج بگیرد، مانند سلمان، اباذر، مقداد که بهشت آرزویشان را میکشید؟ و در مقابل چه عاملی باعث میشود بعضی نیز اینقدر سقوط کنند که همچون اباسفیان و ابوجهل شوند و در پایین ترین درجۀ زندگی باشند؟!
در پاسخ به این سؤال می توان گفت یکی از دلائل آن، نوع انتخابهای افراد است که در زندگی دارند. وقتی فردی به بلوغ رسید، انتخابهای او شروع میشود. انتخاب همسر، شغل، خانه، رشته تحصیلی تا انتخاب رئیس جمهور، نماینده مجلس، نوع حکومت و... .
در واقع انتخاب مسیر زندگی، در صعود به قله های نورانی یا سقوط به درّه های ظلمانی، تأثیر بسزایی دارد؛ بنابراین لازم است پیرامون ملاکهای انتخاب بحث و بررسی انجام شود.
ملاکهای انتخاب
برای انتخاب، پنج ملاک وجود دارد که میتوان با شناخت آنها به بخشی از عظمت و مقام حضرت زهرا(علیها السلام) پی برد. این ملاکها در تمامی بخشهای زندگی انسان مؤثر خواهند بود و توجه به آنها، مسیر زندگی را تعالی می بخشد.
1. سودجویی
برخی افراد بر اساس سود و منفعت و کسب منافع دنیوی انتخاب می کنند؛ به طور مثال میگویند: به هر چیزی که برای ما نفع دارد رأی میدهیم. قرآن کریم میفرماید: ]فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ [[7]؛ «و از مردم کسى است که مىگوید: پروردگارا! به ما در همین دنیا عطا کن! و حال آنکه براى او در آخرت نصیبى نیست.» و در آیه بعد میفرماید:]رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ[؛[8]«پروردگارا! در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگهدار!»؛ خداوند متعال در این آیات می فرماید نباید ملاک انتخاب شما در زندگی، منافع دنیوی باشد و بایستی به آخرت نیز توجه داشته باشید؛ هر چند اگر به دنبال کسب منافع دنیوی باشید خداوند متعال همان را به شما عطا می کند؛ چنانکه می فرماید: ]مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ[؛[9] «هر کس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودى هر که را خواهیم [نصیبى] از آن مىدهیم.» و در ادامه می فرماید:]ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً[؛ «آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرّر مىداریم.»
نمونههای افرادی که به دنبال کسب منافع دنیوی دست به هر کاری زدند، در تاریخ فراوان وجود دارد؛ به طور مثال «شبث بن ربعی» هم با معاویه بیعت کرد، هم به امام حسین(علیه السلام) پیوست، هم در لشکر ابن زیاد بود، هم در لشکر مختار، بعد به لشکر مصعب بن زبیر پیوست و هر جایی که به نفعش بود، میرفت. این انتخاب هیچ گونه ارزشی ندارد و چه بسا گاهی مقدمات سقوط انسان به درّه های ظلمانی را فراهم می سازد.
عملکرد این افراد گاهی در جوامع اداری نیز خود نمایی میکند؛ به گونه ای که در مسیر خواسته های مدیر خود، گاهی دیدن دار و گاهی بی دین هستند.
شخصی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد تا با آن حضرت بیعت کند. عرض کرد: یا رسول الله! آمدهام مسلمان شوم. حضرت فرمود: فقط با یک شرط قبول میکنم. گفت: چه شرطی؟ فرمود: «اُبَایِعُکَ عَلَی اَن تَقتُلَ اَبَاکَ؛ با این شرط بیعت میکنم که پدرت را بکشی!»
آن شخص پس از مقداری تأمل عرض کرد: قبول میکنم یا رسول الله! اسلام حق است و من هم پذیرفتم. اگر شما صلاح میدانید، پدرم را میکشم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که به قصد امتحان کردن آن فرد چنین درخواستی کرده بود، فرمود «نَحنُ لَا نَأمُرُکُم بِقَتلِ آبَائِکُم؛[10] ما (انبیا) هرگز به کشتن پدرانتان امر نمیکنیم.»؛ یعنی خواستم تو را امتحان کنم که آیا اسلام آوردنت سودجویانه و در مسیر کسب منافع شخصی است یا نه!
گروهی دیگر از افراد هستند که از وضعیت دنیاطلبی فراتر رفته و چنانچه منافع دنیوی آنها تأمین نشود، به عناد ومخالفت با دین و آموزه های دینی می پردازند؛ در طول دوران حیات انقلاب اسلامی نیز این گونه افراد وجود داشتند که قرآن کریم در توصیف آنان می فرماید:]فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ [[11]؛ «اما انسان، هنگامى که پروردگارش وى را مىآزماید و عزیزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد، مىگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. و اما چون وى را مىآزماید و روزىاش را بر او تنگ مىگرداند ، مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.»
2. ترس
دومین ملاک و انگیزۀ انتخاب برخی از افراد، ترس است؛ یعنی گاهی برخی افراد راهی را برمی گزینند تا دچار ترس و اضطراب نشوند!
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: «الجِبانُ یَنهَزِمُ سَریعاً؛[12] ترسو زود عقب مینشیند.»
هنگامی که عبدالله بن زبیر را اعدام کردند، جنازهاش را بالای دار گذاشتند تا مردم با دیدن او فکر مقابله با دستگاه حکومتی را نکنند. یکی از افراد ترسو (عبدالله بن عمر) که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت نکرد و در جنگهای نهروان و جمل و صفین نیز کناری نشست، شبانه به در خانه حجاج بن یوسف ثقفی آمد و گفت: میخواهم با شما بیعت کنم؛ چون شما نماینده عبدالملک مروان؛ یعنی امام زمان من هستی و (پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است) هر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است، پس آمدهام با توبیعت کنم. حجاج گفت: میدانم به چه دلیل آمدهای. تو برای خدا و امر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نیامدهای؛ بلکه از ترس آمدهای که نکند روزی نوبت تو شود.[13]
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز مردم کوفه را به این ویژگی (ترسوئی) خطاب می کند و میفرماید: «یَا أهلَ الکُوفَةِ! مُنِیتُ مِنکُم بِثَلاثٍ وَ اثنَتَینِ، صُمٌّ ذَوُو أسمَاعٍ بِکُمُ ذَوُو کَلامٍ عُمیٌ ذَوُو أبصَارٍ؛[14] ای اهل کوفه! از [رفتار] شما به سه چیز [که در شما هست] و دو چیز [که در شما نیست] به غم و اندوه مبتلا شدهام؛ [آن سه چیز:] با اینکه گوش دارید، کر هستید و با انیکه سخن میگویید، گنگ هستید و با اینکه چشم دارید، کور هستید.»
3. تعصّب
سومین ملاک انتخاب در برخی افراد، «تعصّب» است؛ یعنی افراد گاهی از روی تعصّب حق و حقیقت را فراموش می کنند و به دنبال تعصّبات و علقه های خود می روند؛ البته تعصّب برای دین و اخلاق خوب و پسندیده است! چنانچه امام علی(علیه السلام) می فرماید: «وَ اِن کَانَ لَابُدَّ مِنَ العَصَبِیَّةِ فَلیَکُن تَعَصُّبُکُم لِمَکَارِمِ الخِصَالِ؛[15] و اگر ناچار بودید بر تعصّب، پس تعصبّتان بر صفات شایسته باشد.»
وقتی حضرت موسی(علیه السلام) خواست دریا را بشکافد و مردم را از خطرات تعقیب کنندگان رها سازد، قبیله موسی(علیه السلام) گفتند: «نَحنُ اِثنَتَا عَشَرَةَ قَبِیلَةً بَنُو اِثنَی عَشَرَ أباً؛[16]ما دوازده قبیله از دوازده پدر هستیم.» یعنی تعصّب قبیله ای مانع از با هم بودن ماست و اگر میخواهی دریا را بشکافی، دوازده راه درست کن! ما نمیتوانیم با هم از یک راه برویم!
حضرت زهرا(علیها السلام) در مسجد فریاد زد: ای مردم! از شما یک سؤال دارم نسبت به آن انتخابتان! «إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا؛[17] به کدام سند استناد کردید و به کدام دستاویز محکم چنگ زدید؟» مگر قرآن نمیفرماید:]أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ[[18]؛«پس آیا کسى که به سوى حقّ رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىیابد، مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مىکنید؟»
4. تقلید کورکورانه
چهارمین ملاک انتخاب برای عده ای، محیطزدگی و تقلید کورکورانه است. قرآن میفرماید:]وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ [[19]؛ «و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومى رسیدند که بر [پرستش] بتهاى خویش همت مىگماشتند. گفتند: اى موسى! همان گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده! گفت: به راستى شما گروهى هستید که نادانى مىکنید.»
یکی از چیزهایی که همواره بر بدنۀ اسلام صدمه وارد ساخته، تقلید کورکورانه است؛ از انتخاب خلیفه و جانشین پیامبر تا ظلمها و ستمهای وارده بر اهل بیت(علیهم السلام) که همگی از تقلیدهای کورکورانه و محیط زدگی برخی افراد حکایت دارد.
قرآن کریم میفرماید: به برخی میگوییم ایمان بیاورید، میگویند: چون پدرانمان کافر بودند، ما هم راه آنها را میرویم، ولو اینکه پدران آنها چیزی نمیفهمیدند.
حضرت زهرا(علیها السلام) شبها به در خانه بعضی از اصحاب میرفتند، برای دفاع از امامت حضرت علی(علیه السلام). وقتی اشتباه اصحاب را به آنان گوشزد می کردند، میگفتند: «یَا بِنتَ رَسُولِ اللهِ! قَد مَضَت بِیعَتَنَا؛[20] ای دختر رسول خدا! دیگر بیعت ما گذشت [و راه برگشت آن نیست].» یعنی دیگر نمیتوانیم بیعتی که کردهایم، بشکنیم که این همان عدم شناخت صحیح حق از باطل و تقلید غیرعالمانه است.
امروزه این رذیله را در زندگی اجتماعی نیز می بینیم؛ به گونه ای که برخی افراد بهترین آموزه های دینی خود (همچون نماز، روزه، حجاب، ولایت و...) را در قبال تقلید از دیگران به کناری می گذارند و رها می کنند.
انتخاب آگاهانه
حال سؤال دیگری پیش می آید و آن اینکه چه انتخابی صحیح است؟ و چه ملاک و شاخصه ای برای انتخاب توصیه می شود؟ به عبارتی دیگر چه چیزی است که صعود انسان را به قله های نورانیّت و معنویت تضمین می کند و او را از بند بردگی دنیا به شکوه بندگی خداوند می رساند؟
در پاسخ باید گفت «انتخاب آگاهانه» و انتخاب صحیح، تنها را چارۀ انسان در راه اعتلا و پیشرفت است. اگر فردی راه حق را به درستی و با بصیرت و آگاهی انتخاب نماید، سعادت و کمال را یافته و به آن خواهد رسید.
خدای متعال میفرماید:]قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ[[21]؛ «بگو: این است راه من، که من و هر کس پیروىام کرد، با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنیم.» یعنی در مسیر انتخاب راه حق بصیرت و آگاهی لازم است.
قرآن کریم همۀ مسلمانان را به انتخاب آگاهانه که همان انتخاب راه رسول و اهل بیت(علیهم السلام) است، فرامی خواند و می فرماید: ]وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ[[22]؛ «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است.»
به یقین می توان گفت بسیاری از مشکلات امروز جهان اسلام و مسلمین از ناحیۀ «عدم بصیرت» و عدم آگاهی آنان نشأت گرفته و آنان فراموش کردند که پیامبر هر وقت به اهلبیت خود میرسید، میفرمود:«اُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أهلِ بَیتِی، اُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أهلِ بَیتِی، اُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أهلِ بَیتِی؛[23] درباره خانوادهام، خدا را به یاد شما میآورم.» این بصیرت دهی پیامبر هم در گفتار آن حضرت و هم در رفتار ایشان دیده می شود؛ آن حضرت بارها (نزدیک به شش ماه) در خانه فاطمه زهرا(علیها السلام) را میزد و میفرمود:]إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً[[24]؛ «خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»[25] این رفتار پیامبر حاکی از این است که اهلبیت من اهل این خانه هستند. دقت در الفاظ و متون آیات و روایات نیز به انسان بصیرت و آگاهی می بخشد؛ به طور مثال در سوره احزاب بیست ضمیر جمع مؤنث وجود دارد؛ میان این همه ضمیر مؤنث میفرماید: «لِیُذهِبَ عَنکُم» اگر آیه برای زنان پیامبر بود، باید با «کُنَّ» خطاب میشد؛ یعنی میفرمود: «عَنکُنّ» که این تغییر لفظ و مخاطب، نشان از آگاهی بخشی قرآن است.
پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سایر ائمه(علیهم السلام) نیز همواره بصیرت آفرینی و آگاهی بخشی می کردند. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)فرمود: «اُنظُرُوا أهلَبَیتِ نَبِیِّکُم فَاَلزِمُوا سَمتَهُم وَ اتَّبِعُوا آثَارَهُم»؛[26] نگاه کنید به اهل بیت پیغمبرتان و از طریقه ایشان جدا نشده و رفتارشان را پیروی کنید.» به تعبیر دیگر ای مردم! به ما توجه داشته باشید! پشت سر ما حرکت کنید! هر علامت و سمتی که ما میرویم، خودتان را به ما وصل کنید!
آن حضرت در ادامه میفرماید: «فَلَن یَخرُجُوکُم مِن هُدیً وَ لَن یُعِیدُوکُم فِی رِدیً، فَاِن لَبِدُوا فَالبُدُوا؛ [اگر دنبال اهلبیت بروید] هیچ وقت شما را از [جاده] هدایت بیرون نمیبرند و هیچ گاه در پستی [و رذالت] قرار نمیدهند، پس هرجا آنها توقف کردند، بایستید!»؛ بعضی افراد جایی که اهلبیت(علیهم السلام) توقف میکنند، نمیایستند و میروند و برخی مواقع که اهل بیت حرکت می کردند، آنها می ایستادند.
در ادامه نیز می فرماید: «فَاِن نَهَضُوا فَانهَضُوا؛ هرکجا برخاستند، برخیزید!» باید سیرۀ اهل بیت در تمامی زندگی انسان، عملیاتی شود و هر حرکتی مستندبه رفتار و گفتار قرآن و اهل بیت باشد؛ اگر در صدد برپایی مجلس عزا هستیم، سیره امام صادق(علیه السلام) و ائمه(علیهم السلام) را بنگریم و روشی که موجب وهن شیعه باشد بکار نگیریم. اگر قصد ترویج فرهنگ شیعی را داریم، به زندگی امامان و اصحاب راستین آنان تأسی کنیم تا از راه حق فاصله نگیریم و نه پیش از ائمه و نه پس از آنان باشیم بلکه در کنار آنان حرکت کنیم.
حضرت زهرا(علیها السلام) در این ویژگی بهترین الگوست. تمامی بزرگان و علمای جهان اسلام اعم از اهل سنت و شیعه، به بزرگی و بلندی مرتبۀ حضرت زهرا(علیها السلام) اعتراف نموده اند و همگی در مقابل آن حضرت تواضع می کنند؛ حال رفتار آن حضرت در تمامی شئون زندگی الگوی عملی و رفتاری ماست. حضرت زهرا(علیها السلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) از چه کسی حمایت و دفاع کرد؟ برای چه کسی جانش را داد؟ انتخاب همسر، جهیزیه، فرزند داری و... همگی الگوی واقعی زندگی دینی است.
سخن پایانی
در پایان می توان گفت: حضرت زهرا(علیها السلام) در زندگی خود دو نوع تلاش و انتخاب داشت؛ یکی ایجابی و دیگری سلبی. در بخش تلاش و انتخاب ایجابی، خطبه خواند، از ولایت دفاع کرد، و بصیرت دهی نمود.
در بخش سلبی نیز از حق و حقیقت دفاع کرد و با برخی امور همچون مخفی بودن قبر مطهرش، تشییع شبانه و ... مهر بطلان بر فعالیتها و دسیسه های دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) که همان دشمنان اسلام راستین هستند، زد.
بنابراین می توان گفت یکی از عوامل بلندی مرتبه و عظمت حضرت زهرا(علیها السلام)، انتخاب شایستۀ آن حضرت و برگزیدن راه صحیح و درست در طول زندگی است.
____________________________________________________
پی نوشت ها:
[1]. در قرآن کریم آیات زیادی است که به موضوع «فضل و برتری اهل بیت(علیهما السلام)» بر سایر انسانها اشاره دارد؛ آیاتی همچون «آیه مباهله»، «آیه تطهیر»، «آیه تبلیغ» و... که در اینجا فرصت پرداختن به آنها وجود ندارد.
[2]. ینابیع المودة، سلیمان قندوزی، مکتبة بصیرتی، قم، باب63، ص 362.
[3]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 8، ص 53.
[4]. أمالی، شیخ طوسی، دارالثقافة، قم، 1414 ق، ص 668.
[5]. مکاتیب الائمة، احمدی میانجی، دارالحدیث، قم، 1426 ق، ج 2، ص 128.
[6]. نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح صبحی صالح، نشر هجرت، قم، 1414 ق، ص 244، خطبه 193.
[7]. بقره/ 200.
[8]. بقره / 201
[9]. اسراء/ 18.
[10]. بحار الانوار، ج 65، ص 281.
[11]. فجر/ 15.
[12]. النوادر، قطب راوندی، دارالکتب، قم، بی تا، ص 32.
[13]. «طرق علی الحجاج بابه لیلاً لیبایع لعبدالملک کی لا یبیت تلک اللیلة بلا امام؛ زعم انه روی عن النبی(علیه السلام) انه قال: من مات و لا امام له، مات میتة الجاهلیة.» شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق، ج 13، ص 242.
[14]. نهج البلاغه، ص 142.
[15]. نهج البلاغه، خطبه192، معروف به خطبه قاصعه.
[16]. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، مؤسسه بعثت، قم، 1374 ش، ج 1، ص 214.
[17]. بحارالانوار، ج 43، ص 158.
[18]. یونس/ 35.
[19]. اعراف/ 138.
[20]. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 28، ص 352.
[21]. یوسف/ 108.
[22]. حشر/ 7.
[23]. البرهان فی تفسیر القرآن ، ج 4، ص 469.
[24]. احزاب/ 33.
[25]. شواهد التنزیل، حسکانی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1411ق، ج 2، ص 83.
[26]. نهج البلاغه، ص 143.