چقدر «دلبر بودن» را تمرین کرده ایم؟!

گاهی که حال دلت خوب است و شاد و آرام هستی و روزگار بر وفق مراد، لم دادن و تماشای کارتونی قدیمی، می چسبد.
«دیو و دلبر» کارتون جذابی ست که تماشای آن، تو را در دنیای افسانه های قدیمی، سیر می دهد.
دختر مهربانی که در چنگال دیوی سیاه وخشن، اسیر بود، اما آن قدر ذات پاک و مهربانی داشت، که دیو سنگدل را با محبت های صادقانه اش رام کرد.
دخترک، بد بودن را بلد نبود.
او بی غل و غش، مهربان بود و مثل بارانی زیبا، همه جا را از عطر حضورش، شکوفا میکرد.
از نمک نشناسی ها و غرولندهای دیو، هم دلزده نمیشد. حتی دلش برای او می سوخت.
عاقبت، طلسم، شکسته شد و از دل دیو سیاه، شاهزاده ای مهربان بیرون آمد.
ما در زندگی، چقدر دلبر بودن را بلدیم؟!
با آدم های ناسازگار زندگیمان، چگونه
رفتار می کنیم ؟!
حالا دیو، بماند طلبمان !
حتی گاهی با رفتارهای نا به جا، آدم های «خوب» زندگیمان را هم تبدیل به «بد» می کنیم.
گاهی با لجبازی و انعطاف نشان ندادن، رابطه ای زیبا و آرامشبخش را به کینه و کدورت، تبدیل می کنیم.
و در قبال «ناسازگارهای» زندگیمان، یا به اشک و آه، پناه می بریم یا مقابله به مثل.
صبرمان هم معمولا از نوع “جمیل” نیست.
و همراه با بغضی پنهانی که «دستم، نمک نداره» و یا« باشه، اشکالی نداره، من صبر میکنم ولی خدایی هم هست.»
و عبارتیامثالهم، عجین است.
حالا با این افسانه و یا مانند اینها کاری ندارم.
اما اشکال کار ما کجاست که از ادبیات قرآنی دوریم.
مگر خداوند درقرآن نفرموده:
با کسی که به توبدی کرد، چنان به نیکی رفتار کن و بدی اش را به نیکوترین روش، دفع کن که مانند دوستی، صمیمی شود.
«وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»
دلبر بودن و تأثیر گذار بودن را چقدر تمرین کرده ایم؟
آیا فقط وقتی، همه چیز گل و بلبل است، می توانیم مهربان باشیم؟
و به محض دیدن کوچکترین نامرادی، شمشیر را از رو می بندیم؟!
نفس، به شدت علاقه دارد که اینطور مواقع، زیر گوشمان پچ پچ کند:
«کم نیار ! وگرنه فکر میکنن تو ساده ای!