یا امام رضا
حدیث سلسله الذهب
حدیث سلسله الذهب
حضرت رضا سوار بر استر در حالی که زیر سایبان کجاوه قرار داشت با همراهان وارد نیشابور شد. جمعیت استقبال کننده به قدری زیاد بود که حاضرانی که سخن امام را نوشته اند، 20 هزار و به روایتی 24 هزار نفر بودند. ابوزرعه رازی و محمدبن اسلم طوسی که دو نفر از علمای بزرگ اهل تسنن و از بزرگان و حافظان حدیث بودند، همراه جمعی از دانشمندان و طلاب، نزدیک آمدند و امام رضا را به اجداد پاکش سوگند دادندکه چهره خود را نشان دهد. آن حضرت گوشه سایبان را به کنار زد، خورشید جمالش بر سراسر آن فضا پرتو افکند، مردم با دیدن چهره نورانی او فریاد میزدند و با شیون و احساسات عمیق، میگریستند و بر اثر شدت احساسات، خود را بر خاک میافکندند؛ دانشمندان و برجستگان، مردم را به سکوت و آرامش دعوت می کردند و مکرر فریاد میزدند: «سکوت، سکوت، سکوت! تا سخن امام رضا را بشنوید». در این هنگام امام رضا فرمود: پدرم موسی بن جعفر برایم حدیث کرد از پدرش جعفر بن محمد و او از پدرش محمد بن جعفر و او از پدرش علی بن الحسین و او از پدرش حسین بن علی و او از پدرش علی بن ابیطالب و او از رسول خدا و او از ذات پاک خدا که فرمود: «لااله الاالله» حصار و دژ من است و کسی که داخل دژ من شود از عذاب من ایمنی یابد» موکب امام اندکی از آنجا حرکت کرد، در این هنگام آن حضرت با صدای بلند چنین اعلام کرد: «بِشَرْطِها وَ شُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها»؛ «این ایمنی از عذاب در پرتو توحید، مشروط به شرطی است و من از شروط آن هستم». یعنی توحید با پذیرفتن رهبری امام حق که من هستم موجب نجات خواهد بود، نه توحید بدون امامت. پس سایبان را بر کجاوه انداخت و از آنجا رفت. حدود 20 هزار و به نقلی 24 هزار نفر قلمها را از قلمدانها بیرون آوردند و این سخن امام را نوشتند که به دلیل عظمت مقام سلسله افرادش به «سلسله الذهب» (سلسله طلا) معروف شده است